شماره ٣٩٥: با اين جمال روى صنم ديدنم خطاست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
با اين جمال روى صنم ديدنم خطاست
کايينه مراد نه بهر جمال ماست
درويش بين به کلبه خود مى برد هوس
زان شمع کش ملايکه پروانه ضياست
عقل است و لاف صبر يکى پرده برفگن
تا بنگرى که فايده عقل تا کجاست
چشمش برون کشم ز سرش آنکه بيندت
صدق است اين مثل که گدا دشمن گداست
هر کس ز باد بوى تو جويد، من آن نيم
ما را همين بس است که اين باد از آن هو است
رويم به قبله و دل گمره به سوى بت
بارى چرا کنيم نمازى که نارواست
شبهاى خويش روز کنم ز آه شب فروز
بد روز چون منى که بدين روز مبتلاست
ضايع مکن دعاى خود، اى پارساى وقت
در حق بيدلى که نه در خورد اين دعاست
خسرو، منال بهر دل گم شده به درد
کالاش کن ملال که درد تو آشناست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید