شماره ٤٥٠: اگر آن جادوى خونخواره نرگس در فسون آرد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اگر آن جادوى خونخواره نرگس در فسون آرد
با آسوده را کز دست بيخوابى زبون آرد
مرا بارى برآمد جان ازين جان درون مانده
کسى باشد که دل بشکافد و او را برون آرد
گله از باد مى کردم که نارد زو بجز گردى
به ديده آرزومندم که آن دولت کنون آرد
ز بس دلها که ماند آويخته در زلف مشکينش
گهى زو بوى مشک آرد صبا، گه بوى خون آرد
مرا گويند سودا و جنون آرد رخ نيکو
به جان درمانده ام، اى کاش، سودا و جنون آرد
ز بهر آزمودن را چنان ديدم، سزد آن دم
مبادا هيچ دشمن را دل اندر آزمون آرد
نمودى سيرم و کشتي، ولى از تشنگى مرده
به يکبار آنچنان بد شربتى را تاب چون آرد
به جاى جوى شير از چشم خسرو جوى خون آيد
چو فرهاد ار ز خانه رو به کوه بيستون آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید