شماره ٤٤٩: مه روزه رسيد و آفتابم روزه مى دارد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مه روزه رسيد و آفتابم روزه مى دارد
چه سود از روزه کز گرمى جهانى را بيازارد
به دندان روزه را رخنه کند، پس از لب شيرين
لبالب رخنه هاى روزه زان شکر به بار آرد
دهانش را که بوى مشک مى آيد گه روزه
ازان خط است کز پيراهن لب مشک مى کارد
به شب هم فرض شد بر عاشقان کوى او روزه
که هر کان روى چون مه ديد شب را روز پندارد
نگارا، روزه چندم قضا شد در ره هجرت
مپوشان روى تا جانم قضاى روزه بگذارد
هلالى گشتم از روزه کمند زلف را بفگن
که تا خورشيد بربندد، ازان بالا فرود آرد
مرا صوم وصال است از تو و کافر کند خلقم
که ابرويت نمازى در دو محرابم فرود آرد
به روزه مؤمنان رغبت کنند حلوا به شيرينى
به کويت زان رسد خسرو که آنجا شهد مى بارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید