شماره ٦٧٠: ما نخواهيم از غم خود کاشنا بيرون برد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ما نخواهيم از غم خود کاشنا بيرون برد
آشنا هم زين رخ پر خون ما بيرون برد
در هوايش آنکه پندم مى دهد، گر بيندش
دانمش مرد، ار سر خود زين هوا بيرون برد
دوش گفتندم کت آن سلطان خوبان ياد کرد
پيش اين سودا که از جان گدا بيرون برد؟
نوش باد آن مست را باده که در هنگام نوش
دعوى زهد از سر صد پارسا بيرون برد
گفتمى اول که در جانت کشم، آن لحظه اى
کيست کو بشکافد اين جان و ترا بيرون برد؟
خاک خواهم شد به کويت، خاک بر فرق صبا
از سر کوى تو، گر خاک مرا بيرون برد
مردم از پيچش که نى زلفش ز جان بيرون رود
نى کسى جانم ازين دام بلا بيرون برد
مى کند بيرون و مى گويد، مرو از در برون
خسروا، بين کاين لطيفه هر کجا بيرون برد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید