شماره ٦٧٢: هر شبم جان بر لب آيد، ناله زار آورد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
هر شبم جان بر لب آيد، ناله زار آورد
تا کدامين باد بويى زان جفا کار آورد
رفت آن شوخ و دل خون گشته را با خود ببرد
عاقبت روزى همان خونش گرفتار آورد
دوستان، من کى هوس دارم به ناليدن، ولى
درد چون در سينه باشد، ناله زار آورد
آرزومندان به آب ديده معذورند، از آنک
فرقت روى عزيزان گريه بسيار آورد
بو که بزيم باد را گوييد تا بهر خورش
پاره اى خاک از براى جان افگار آورد
صد گله دارم، ولى آن رو چو آيد در نظر
کيست کان ساعت زبانم را به گفتار آورد؟
غمزه خونريز تو مر زاهد صد ساله را
موى پيشانى گرفته سوى خمار آورد
شب ز مى توبه کنم از بيم ناز شاهدان
بامدادم روى ساقى باز در کار آورد
زين دل خودکام کار من به رسوايى کشيد
خسروا، فرمان دل بردن همين بار آورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید