شماره ٧١٠: خوبرويان به دل سوخته ساغر ندهند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
خوبرويان به دل سوخته ساغر ندهند
به جز از خون جگر شربت ديگر ندهند
اى خوشا کشته شدن بر در خوبان که اگر
تيغ بر دست رقيبان ستمگر ندهند
در نگيرد به بتان گريه گرم و دم سرد
کاين درختان به چنين آب و هوا بر ندهند
عاشقان در نظر دوست چو جان افشانند
چه متاعى ست دو عالم که صلا در ندهند!
ماه و خور چون تو نه اند، اى دل و جان منزل تو
کان ولايت که تو دارى به مه و خور ندهند
غمزه را کار مفرماى به شهر اسلام
که مسلمانان شمشير به کافر ندهند
ما به خون خوردن و او بادگران چتوان کرد
چشمه روزى خضر شد به سکندر ندهند
اى صبا، زان سر کو منتظران را گردي!
تا بدين ديده دگر زحمت آن در ندهند
به نظر بس کن و ذکر لب و دندان بگذار
زانکه خسرو به گدايى در و گوهر ندهند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید