شماره ٧٩٧: دلم از بخت گهى شاد نبود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دلم از بخت گهى شاد نبود
جانم از بند غم آزاد نبود
يک دم از عمر گرامى نگذشت
کان همه ضايع و بر باد نبود
گر ببينى دل ويران مرا
گوييا هيچ گه آباد نبود
کافرى رخت دلم غارت کرد
شهر اسلام و سر داد نبود
شب همى دانم کاو آمد و بس
بيش از خويشتنم ياد نبود
خانه گلشن شده بى منت باغ
سرو بود، ار گل و شمشاد نبود
هر چه مى خواست همى کرد طبيب
ناتوان را سر فرياد نبود
ناگه آهوى من از دام بجست
زانکه اندازه صياد نبود
خسرو از تلخى شيرين دهنان
آنچنان است که فرهاد نبود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید