شماره ١١: ز مغز من به صهبا خشکى غم برنمى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز مغز من به صهبا خشکى غم برنمى آيد
رسانم گر به آب اين خاک را، نم برنمى آيد
به خون نتوان ز روى تيغ شستن جوهر خط را
به زور باده از دل ريشه غم برنمى آيد
عبث از خوارى اخوان شکايت مى کند يوسف
عزيز مصر گرديدن ازين کم برنمى آيد
مگر چون خار و خس در دامن تسليم آويزد
وگرنه موج ازين دريا مسلم برنمى آيد
نمى آيد ز دل بى عشق بيرون قطره اشکى
ز گلشن بى کمند مهر شبنم برنمى آيد
عيار بدگهر از صحبت نيکان نيفزايد
به دست راست، نقش چپ زخاتم برنمى آيد
ازان مغلوب مى گردى که بر خود نيستى غالب
اگر با خود برآيى با تو عالم برنمى آيد
اگر نه سرمه دارد در گلو صائب زآه ما
چه پيش آمد که از صبح جزا دم برنمى آيد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید