نيست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
چون ز خاصيت خود مهر گيا برگردد
رفتن از کوى خرابات مرا ممکن نيست
مگر از کعبه رخ قبله نما برگردد
سپر تير حوادث سپر انداختن است
خاک شو تا دم شمشير قضا برگردد
دولت و سايه دو مرغند که هم پروازند
صبر دارم ورق بال هما برگردد
آخر از همرهى خضر به چاه افتادم
وقت آن خوش که ازو راهنما برگردد
مس خود را به دو پيمانه طلا گردانيد
صائب از کوى خرابات چرا برگردد؟