شماره ٢٨٢: چهره ات شمع فروزان شده را مى ماند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چهره ات شمع فروزان شده را مى ماند
کاکلت دود پريشان شده را مى ماند
در تماشاى تو هر قطره خون در تن من
ديده بسمل حيران شده را مى ماند
خط سبزى که برون آمده زان تنگ دهن
راز از غيب نمايان شده را مى ماند
مى برد دل خط سبز تو به شيرين سخنى
طوطى تازه سخندان شده را مى ماند
خط نارسته دل آن لعل ز روشن گهرى
در گهر رشته پنهان شده را مى ماند
گر به ظاهر ز خط آن حسن ملايم شده است
گبر از ترس مسلمان شده را مى ماند
از سيه کارى خط صفحه رخساره او
نامه تيره ز عصيان شده را مى ماند
در تن کشته شمشير تو از جوش نشاط
استخوان پسته خندان شده را مى ماند
اشک بر چهره پر گرد و غبارى که مراست
تخم در خاک پريشان شده را مى ماند
سرنوشت من مجنون ز پريشان حالى
زلف از باده پريشان شده را مى ماند
مى شود تازه ز ايام بهاران داغم
دل من دانه بريان شده را مى ماند
دانه سبحه تزوير من از دورى مى
دل از توبه پشيمان شده را مى ماند
دل ز فکر تو به خود ره نتواند بردن
قطره واصل عمان شده را مى ماند
جان آگاه به زندان تن پر وحشت
يوسف عاجز اخوان شده را مى ماند
شادى اندک دنيا و غم بسيارش
برق از ابر نمايان شده را مى ماند
سخن تازه من در قلم از بيم حسود
در گلو گريه پنهان شده را مى ماند
از خيالات پريشان، دل روشن صائب
آب در ريگ پريشان شده را مى ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید