شماره ٣٩٩: گر ز رخسار شوى باغ و بهارم چه شود؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
گر ز رخسار شوى باغ و بهارم چه شود؟
سبز اگر از تو شود بوته خارم چه شود؟
پيش ازان دم که رود کار من از دست برون
گر تو بيرحم کنى چاره کارم چه شود؟
از تماشاى تو از دل سيهى محرومم
صيقلى گر کنى آيينه تارم چه شود؟
غنچه از باده نگردد گل خميازه من
اگر از بوسه کنى رفع خمارم چه شود؟
در گره مى فتد از بند قبا رشته شوق
يک ته پيرهن آيى به کنارم چه شود؟
بعد عمرى که به دلجويى من آمده اى
نشوى راهزن صبر و قرارم چه شود؟
چون نچيدم گلى از روى تو ايام حيات
اگر از چهره شوى شمع مزارم چه شود؟
کرد چون مرگ ز دامان تو دستم کوتاه
نکشى دامن خود گر ز غبارم چه شود؟
چون به خلوت ندهى راه من از ناز و غرور
نکنى دور اگر از راهگذارم چه شود؟
ماه نو بدر شد و پرتو خورشيد بجاست
کامياب از تو شود گر دل زارم چه شود؟
نيست چون لايق رخسار تو گلگونه من
دست رنگين کنى از خون شکارم چه شود؟
تا کنم خون به دل از حسرت ديدار ترا
گر کنى يک دو نفس آينه دارم چه شود؟
صائب از داغ سراپا شده ام چشم اميد
شمع بالين شود آن لاله عذارم چه شود؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید