شماره ٥٣٤: دل رميده ما شکوه از وطن دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل رميده ما شکوه از وطن دارد
عقيق ما دل پرخونى از يمن دارد
يکى است آمدن و رفتن سبکروحان
شکوفه جامه احرام از کفن دارد
چو غنچه هرکه به وحدت سراى دل ره برد
حضور گوشه خلوت در انجمن دارد
دلى که سوخته آن لب چو شکر شد
چو طوطيان ز پر و بال خود چمن دارد
سهيل اگر چه کند سير لاابالى وار
به هر طرف که رود چشم بر يمن دارد
دلى خزينه گوهر شود که چون دريا
هزار مهر ز گرداب بر دهن دارد
ز نافه باد صبا نامه هاى سربسته
ز هر غزال به آن زلف پرشکن دارد
چه سرمه ها به سخن چين دهد، نظربازى
که راه حرف به آن چشم خوش سخن دارد
ز ناله اى که کند خامه مى توان دانست
که کوه درد به دل صاحب سخن دارد
ز يوسفى که ترا در دل است بيخبرى
وگرنه هر نفسى بوى پيرهن دارد
چنان ز بوى تو گرديد عام بيهوشى
که شبنم آينه پيش رخ چمن دارد
کسى که گوشه گرفته است از جهان صائب
خبر ز چاشنى کنج آن دهن دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید