در مدح پيروزشاه عادل

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى شمس دين و شمس فلک آسمان تو
اى صدر ملک و صدر جهان آستان تو
اى چرخ پست همبر راى رفيع تو
وى ابر زفت همبر بذل بنان تو
آرام خاک تابع پاى رکاب تست
تعجيل باد واله دست و عنان تو
اسباب دهر داده دست سخاى تو
اشکال عقل سخره کشف و بيان تو
ذات مقدس تو جهانيست از کمال
يک جزو نيست کل کمال از جهان تو
گر لامکان روا بودى جاى هيچ کس
از قدر و از مکان تو بودى مکان تو
ور بر قضا روان شودى امر هيچ کس
راه قضا ببستى امر روان تو
رازى که از زمانه نهان داشت آسمان
راند در اين زمانه همى بر زبان تو
گر با زمانه کلک تو گويد که در زمين
منظور کيست حکم قضا گويد آن تو
اسرار عالمش به حقيقت شود يقين
هرکو کند مطالعه لوح گمان تو
مريخ رابه خنجر تو سرزنش کند
گر ديده سپهر ببيند سنان تو
شکل هلال و بدر ز تاثير شمس نيست
اين هست عکس جام تو وان ظل خوان تو
جوزا به پيش طالع سعدت کمر ببست
چون دست تو شده است مگر بر ميان تو
واندر مراتب هنر ابناى ملک را
آيين وسان دگر شد از آيين وسان تو
بر ذروه وجود رساند خدنگ خويش
شست شهاب اگر به کف آرد کمان تو
تا شاخ را ز باد صبا تربيت بود
بيخ فنا برآمده از بوستان تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید