مدح خاقان اعظم رکن الدين قلج طفغاج خان

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى ترا گشته مسخر حشم ديو و پرى
کوش تا آب سليمان پيمبر نبرى
زانکه در نسبت ملک تو که باقى بادا
هست امروز همان رتبت پيغامبرى
تويى آن سايه يزدان که شب چتر تو کرد
آنکه در سايه او روز ستم شد سپرى
نامه فتح تو سياره به آفاق برد
که بشارت بر فتح تو نشايد بشرى
خسروا قاعده ملک چنان مى فکنى
ملکا جاده انصاف چنان مى سپرى
که بدين سده ناموس فريدون بکنى
که بدان پرده آواز کسرى بدرى
تو که صد سد سکندر کنى از گرد سپاه
خويشتن را سزد ار صد چو سکندر شمرى
اى موازى نظر راى ترا نقش قدر
چه عجب ناقد اسرار قضا و قدرى
راى اعلاى ترا کشف شود حالت بلخ
گر برحمت سوى آباد و خرابش نگرى
در زواياش همه طايفه اى منقطعند
بوده خواهان تو عمرى به دعاى سحرى
تو سليمانى و اين طايفه موران ضعيف
همه از خانه برون و همه از دانه برى
ظاهر و باطن ايشان همه پاى ملخ است
چو شود کز سر پاى ملخى درگذرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید