شماره ١٦٠: به عاشق صيد عاشق ميکند قد دلارايش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
به عاشق صيد عاشق ميکند قد دلارايش
ز طوق قمريان فتراک دارد سرو بالايش
ز مستى گرچه نتواند گرفتن چشم او خودرا
ندارد در گرفتن کوتهى مژگان گيرايش
گلستان کاسه دريوزه سازد لاله و گل را
زتاب مى چو گردد شبنم افشان روى زيبايش
عجب دارم به فکر ما خمارآلودگان افتد
پريرويى که از لبهاى ميگون است صهبايش
نگه دارد خدا از چشم بدآن آتشين رو را
که گل درغنچه مى گردد گلاب ازشرم سيمايش
برآرد گو در ميخانه ها رامحتسب باگل
که بى مى عالمى رامست دارد چشم شهلايش
دهان صورت ديوار راتنگ شکر سازد
درآن محفل که آيد در سخن لعل شکر خايش
ز اقبال جنون خورشيد رويى در نظر دارم
که مغز صبح رادارد پريشان جوش سودايش
اگر مرد ملامت نيستى از عشق دورى کن
که کوه قاف يک سنگ است ازدامان صحرايش
به ناخن ازرگ الماس جوى خون روان سازد
سبکدستى که ذوق کار باشد کارفرمايش
سپند روى او مى گشت صائب خرده جانها
اگر بى پرده مى گرديد حسن عالم آرايش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید