شماره ١٦٧: کجا چشم ترمن زهره دارد بنگرد سويش؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
کجا چشم ترمن زهره دارد بنگرد سويش؟
که مى سايد به ابر از بس بلندى تيغ ابرويش
ز خواب ناز،کاردولت بيدار مى آيد
مشو زنهار غافل از فريب چشم جادويش
نگردد دزد را تاريکى شب مانع دزدى
همان دل مى برد درپرده خط خال هندويش
يکى ازسينه چاکان مى شمارد صبح محشر را
جهانسوزى که من چشم ترحم دارم ازخويش
چه گل چيند ازان رخسار چشم شرمناک من؟
که با آن خيرگى خورشيد لرزد برسر کويش
نظر بازى که دارد درنظر آن سرو قامت را
سراسر مى رود آب خضر پيوسته درجويش
اگر از حيرت ديدار، عاشق از زبان افتد
زهر مژگان زبانى مى دهد چشم سخنگويش
به فکر پيچ و تاب عاشقان آن روز مى افتد
که ظاهر گردد از خط جوهر آيينه رويش
سر زلف پريشانى دماغ من کجا دارد؟
که در مغز نسيم مصر زندانى بودبويش
کجا مايل به قلب نارواى ما شود صائب
خريدارى که سر مى پيچد از يوسف ترازويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید