شماره ١٧٢: عندليبى که به دل هست ز غيرت خارش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
عندليبى که به دل هست ز غيرت خارش
نفس صبح قيامت دمد از منقارش
از بهار چمن افروز چه گل خواهد چيد؟
مى پرستى که نباشد به گرو دستارش
دست از پرورش شاخ امل کوته دار
کاين نهالى است که باشد گره دل بارش
گلشنى راکه بود ديده گلچين در پى
مژه برهم نزند خار سر ديوارش
حاصل نعمت دنيا همه زرق است و فريب
اين درختى است که پوچ است سراسر بارش
کيست امروز درين باغ بغير از صائب ؟
عندليبى که چکد خون دل ازمنقارش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید