شماره ٢١٦: کراست تاب شکر خنده هاى پنهانش ؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
کراست تاب شکر خنده هاى پنهانش ؟
که شور حشر بود گرده نمکدانش
ز خون صيد حرم کعبه داغ لاله شده است
هنوز تشنه خون است تيغ مژگانش
ازين صيد جهان به جهان دگر رساند مرا
خوشا سرى که دود پيش پيش چوگانش
به حلقه سر زلف تو چشم بد مرساد!
که آفتاب بود روزن شبستانش
به پاکدامنى از قيد عشق نتوان رست
که چشم بررخ يوسف گشوده زندانش
چه عارض است که درآفتاب زرد خزان
بهار مى چکد از خط همچو ريحانش
به داغ العطشم سوخته است سنگدلى
که نيست ريگ روان تشنه در بيابانش
ز جبهه عرق شرم مى توان دانست
که سر به مهر حباب است آب حيوانش
کدام نامه صائب نگشت طى چون صبح
که آفتاب نگرديد مهر عنوانش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید