شماره ٣١٧: زلف تو نرم شانه شد از گوشمال خط

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
زلف تو نرم شانه شد از گوشمال خط
هر مويى ازتو شد شب عيد از هلال خط
گردد دعا به دامن شب بيش مستجاب
نوميد نيستيم ز حسن مآل خط
درياى رحمتى است که موجش زعنبرست
روى عرق فشان تو در زير بال خط
سوداى زلف،حلقه بيرون در شود
در هر دلى که ريشه دواند خيال خط
قدر گهر ز گرد يتيمى شود زياد
در دل مده غبار ره از خاکمال خط
ناقص ز پيچ و تاب شود گر چه رشته ها
گردد ز پيچ و تاب يکى صد کمال خط
شکر نزول آيه رحمت شکفتگى است
پنهان مساز روى خود از انفعال خط
از پيچ و تاب حلقه کند نام آفتاب
اصلاح دست اگر نزند بر جمال خط
از آب تيغ سبزه خط مى شود بلند
سعى از تراش چند کنى در زوال خط؟
گر از بهار سبز شود تخم سوخته
آيد برون ستاره خال از وبال خط
مار از هجوم مور دل از گنج بر گرفت
زلف تو کرد ترک جمال از جلال خط
آوازه اش اگر چه جهانگير گشته بود
گلبانگ خوبى تو فزود از بلال خط
هرچند بود زلف تو پردلى علم
پس خم زد از غبار سپاه جلال خط
نعلش در آتش است ز هر حلقه اى جدا
نازش مکن به حسن سريع الزوال خط
شد ملک حسن از ستم بى حساب تو
زير و زبر ز لشکر بى اعتدال خط
صائب شد از دميدن او سبز حرف من
چون آب چشم خويش نسازم حلال خط؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید