شماره ٣٤٠: اين سرشک آتشين کز ديده مى بارد چراغ

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
اين سرشک آتشين کز ديده مى بارد چراغ
تخم مهرى در دل پروانه مى کارد چراغ
گريه ظاهر ندارد جنگ با سنگين دلى
مى کشد پروانه را و اشک مى بارد چراغ
جامه فانوس شد خاکسترى از برق آه
همچنان از سرکشى سر در هوا دارد چراغ
شور بيدارى همين درديده پروانه نيست
تاسحر کوکب ز اشک خويش بشمارد چراغ
مى کند يک جلوه پيش تشنگان آب و سراب
پرتو مهتاب راپروانه پندارد چراغ
چون نسيم صبح دارد دشمنى درچاشنى
فرصتى کو تا سر پروانه را خارد چراغ
شعله ادراک را لازم بود بخت سياه
زير پاى خويش را روشن نمى دارد چراغ
مى کند کان بدخشان رابه برگ لاله ياد
برسر خاک شهيدان هرکه مى آرد چراغ
مى کشد پيوسته آه واشک مى بارد مدام
از مآل کار خود صائب خبر دارد چراغ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید