شماره ٣٦٠: غافلى از دردمندى اى دل بيمار حيف

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
غافلى از دردمندى اى دل بيمار حيف
پيش عيسى درد خودرامى کنى اظهار حيف
نيستى درفکر آزادى ازين جسم گران
دامن خود برنيازى زين ته ديوار حيف
بر خموشى مى دهى ترجيح حرف پوچ را
مى شوى قانع به کف از بحر گوهربار حيف
شد سفيد از انتظارت ديده عبرت پذير
برنياوردى ازين روزن سرى يک بار حيف
دولت دنيا سبک پرواز چون بال هماست
تو وفادارى طمع زين ناکس غدار حيف
ساده لوحان از خيال خود گريزانند و تو
مى گشايى هرزمان آيينه دربازار حيف
پر برآوردند از درد طلب موران و تو
پاى ننهادى برون چون نقطه از پرگار حيف
دربيابانى که برق و باد ازو بيرون نرفت
ازعلايق داده اى دامن به دست خار حيف
استخوانت توتيا گرديد از خواب گران
ترنشد ز اشک ندامت ديده ات يک بار حيف
آمدى انگاره و انگاره رفتى از جهان
با دو صد سوهان نکردى خويش را هموار حيف
مغز را وامى کنند از سر سبکروحان و تو
مى زنى چون بيغمان گل بر سر دستار حيف
مزدها بردند صائب کارپردازان وتو
ازتن آسانى نکردى اختيار کارحيف



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید