شماره ٣٦١: کجا روشن شود چشم زليخا برتن يوسف؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
کجا روشن شود چشم زليخا برتن يوسف؟
که عصمت سرزد ازيک جيب باپيراهن يوسف
محبت کرد چون دستار چشم پير کنعان را
درآن ساعت که تهمت چاک زد پيراهن يوسف
بياض و خط ديوانى به يکديگر نمى خوانند
چه نسبت طره زنجير را با گردن يوسف؟
به خون زن کجا رنگين کند سرپنجه غيرت؟
دل ازمردان ربايد غمزه مردافکن يوسف
مه و خورشيد را درسجده خود ديده درطفلى
کجا حسن زنان مصر گردد رهزن يوسف؟
چو از درد غريبى بندبندش درفغان آيد
شود زنجير آهن دل،شريک شيون يوسف
منال اى صاحب بيت الحزن ازچشم تاريکى
که خواهى گشت بينا ازجمال روشن يوسف
عزيز مصر عزت زحمت خوارى نمى بيند
چه پيه گرگ مى مالند بر پيراهن يوسف؟
چرا از تهمت ناگاه غمگين مى شوى صائب ؟
نرست ازخار تهمت دامن پيراهن يوسف



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید