شماره ٣٨٣: زبان مار بود خار آشيان فراق

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
زبان مار بود خار آشيان فراق
که باد جلوه گه برق، خانمان فراق
چو آفتاب زبانهاى آتشين خواهم
که الامان زنم از تيغ بى امان فراق
هزار شق شود از درد همچو خامه موى
زبان خامه فولاد از بيان فراق
چو برگ لاله شود داغدار پرده گوش
شود چو گرم سخن آتشين زبان فراق
حبابش از سر نوح است و موجش ازدم تيغ
برون ميار سراز بحر بيکران فراق
نهشت با کمرش دست درميان آريم
که بشکند کمر دورى و ميان فراق
چو موج محو شدم در محيط وصل و هنوز
به روى بحر کشم مد داستان فراق
نمى رسد به پريشانيم، اگر صائب
ز تار زلف کنم مد داستان فراق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید