شماره ٣٨٦: جان تازه مى شود ز نسيم بهارعشق

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
جان تازه مى شود ز نسيم بهارعشق
از يک سرست جوش گل وخار خار عشق
در شوره زار عقل به درمان گياه نيست
پيوسته سرخ روى بود لاله زار عشق
خارى است خار عشق که در پاى چون خليد
نتوان کشيد پا دگر از رهگذار عشق
از جان مگو که در گرو نقش اول است
سرمايه دوکون به دارالقمار عشق
رحمى به بال کاغذى خود کن اى خرد
خود را مزن برآتش بى زينهار عشق
عشقى که بى شمار نباشد بلاى او
پيش بلاکشان نبود در شمار عشق
دايم به زير دار فنا ايستاده ايم
بيرون نمى رويم ز دارالقرار عشق
اينجا مدار کارگزارى به همت است
از بحر آتشين گذرد نى سوار عشق
تکليف بار عشق دوتا کردچرخ را
من کيستم که خم نشوم زير بار عشق؟
صائب هزار مرتبه کرديم امتحان
با هيچ کار جمع نگرديد کارعشق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید