شماره ٦٣٢: خاکمال دشمن سرکش به تمکين مى دهم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خاکمال دشمن سرکش به تمکين مى دهم
در گذار سيل، داد خواب سنگين مى دهم
گردم آبى درين بستان چو گلبن مى خورم
از برومندى عوض گلهاى رنگين مى دهم
بوى خود چون گل چرا از بلبلان دارم دريغ؟
من که بى منت سر خود را به گلچين مى دهم
هرچه از شبها به بيدارى سر آيد نعمت است
من نه از تن پرورى تغيير بالين مى دهم
در بهاى بوسه حيرانم چه سازم چون کنم
من که بهر حرف تلخى جان شيرين مى دهم
چون طلا گرديد دست افشار، مى گردد عزيز
اختيار دل به آن دست نگارين مى دهم
گرچه خود خون مى خورم از تنگدستى چون عقيق
تشنه جانان را به آب خشک تسکين مى دهم
پيش اهل دل ز زهد خشک مى گويم سخن
جلوه در ميدان آش اسب چوبين مى دهم
از زبان يار مى گويم به دل پيغامها
خاطر خود را به حرف و صوت تسکين مى دهم
بس که صائب تشنه خون خودم از بيغمى
سر چو گل با چهره خندان به گلچين مى دهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید