شماره ٦٩٠: زبيتابى عنان خواهش دل را چسان پيچم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
زبيتابى عنان خواهش دل را چسان پيچم
که من چون تاب مى خواهم بر آن موى ميان پيچم
چنان گستاخ گشتم چون نسيم از پاکدامانى
که دست شاخ گل را در حضور باغبان پيچم
اگر چون قطره شبنم کند از گل مرا بستر
چو مو بر روى آتش دور از آن نازک ميان پيچم
حديث روى او در پرده خورشيد و مه گويم
زبيم چشم بد گل را در اوراق خزان پيچم
بهشت نسيه دارد مشترى بسيار چون زاهد
به نقد امروز در دامان آن سرو روان پيچم
به جرم خنده اى کز من نصيب ديگران گردد
درين بستانسرا تا کى به خود چون زعفران پيچم
ندارم چون هماى سخت جان انديشه روزى
که گردد نرمتر از مغز اگر براستخوان پيچم
اگر از قهرمان عشق يابم سايه دستى
بساط هر دو عالم را بهم در يک زمان پيچم
نسوزد زين گلستان غنچه اى را دل به من صائب
تمام عمر اگر بر خويش چون آب روان پيچم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید