شماره ٦٩١: گر چه بى ثمر مانند سرو و بيد و شمشادم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه بى ثمر مانند سرو و بيد و شمشادم
زسنگ کودکان آسوده از پيوند آزادم
خوشا صيدى که داند کيست صيادش من آن صيدم
که از ذوق گرفتارى ندانم کيست صيادم
ز گفت و گوى سرد ناصحان برخود نمى لرزم
که از سنگ ملامت عشق افکنده است بنيادم
اگر چه خويش را گم کردم از نسيان پيريها
به اين شادم که ايام جوانى رفت از يادم
در اصلاحم عبث اوقات ضايع مى کند گردون
من آن طفلم که از شوخى معلم کرد آزادم
چه تهمت بر فلک بندم چرا از ديگران نالم
که من در پيچ و تاب از جوهر خود همچو فولادم
ز بيکارى نمى آيم به کار هيچ کس صائب
نمى دانم چه حکمت بود ايزد را در ايجادم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید