شماره ٧١٢: دل صد پاره خود را به زلف يار مى بندم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
دل صد پاره خود را به زلف يار مى بندم
من اين اوراق را شيرازه از زنار مى بندم
به چشم خيره رسوا نگاهان برنمى آيم
به افسون گر چه چشم رخنه ديوار مى بندم
دم سرد خريداران اگر اين چاشنى دارد
شوم گر آب گوهر يخ درين بازار مى بندم
زبان در کام چون پيکانم از خشکى نمى گردد
لب خشک از تکلم چون لب سوفار مى بندم
ز چشمم روى مى تابد ز حرفم گوش مى گيرد
نگه در چشم مى دزدم لب از گفتار مى بندم
ز تسخير مزاح سرکش او عاجزم ور نه
به تردستى شعله را با خار مى بندم
کمر در خون من صد عندليب مست مى بندد
گل داغى اگر بر گوشه دستار مى بندم
فرستم نامه چون صائب به آن سنگين دل کافر
به بال نامه بر با رشته زنار مى بندم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید