شماره ٧١١: برآن مى داردم همت که از افغان دهن بندم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
برآن مى داردم همت که از افغان دهن بندم
ز سنگ سرمه سدى پيش يأجوج سخن بندم
گرفتم نيست در پيراهن من چاک رسوايى
ز مشت خون خود چون گرگ تهمت را دهن بندم
ز جوى شير روشن ساخت راه قصر شيرين را
کمر چون تيشه مى خواهم به خون کوهکن بندم
به نامم خاتم شه در غريبى خانه مى سازد
چرا دل چون عقيق از ساده لوحى بر يمن بندم
ز چشم زخم کثرت دور با خود خلوتى دارم
که در بر روى ماه مصر و بوى پيرهن بندم
به اين افسره طبعان صحبت من در نمى گيرد
اگر چون شمع آتش بر زبان خويشتن بندم
نه آسان است مرواريد را ياقوت گرداندن
چه خونها مى خورم تا رنگ بر روى سخن بندم
از بس ترسيده چشم صائب از قرب گرانجانان
نسيم مصر اگر آيد در بيت الحزن بندم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید