شماره ٧١٦: نديدم روز خوش تا چون قلم روى سخن ديدم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نديدم روز خوش تا چون قلم روى سخن ديدم
به زير تيغ رفتم تا زبند آزاد گرديدم
زپيچ و تاب جوهردار گرديد استخوان من
زبس برخويشتن در تنگناى فکر پيچيدم
بغير از گريه تلخ ندامت چيست در دستم
چو گل زين دفتر رنگين که من بر يکدگر چيدم
منه انگشت بر حرفم اگر درد سخن دارى
که بر هر نقطه من صد بار چون پرگار گرديدم
ز خون شکوه ام چون لاله دامانى نشد رنگين
کشيدم کاسه هاى خون و بر لب خاک ماليدم
سرآمد گر چه در انصاف دادن روزگار من
مسلمان نيستم از هيچ کس انصاف اگر ديدم
نديدم روى دل از هيچکس غير از سخن صائب
به لوح آفرينش چون قلم چندان که گرديدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید