شماره ٧٢٤: ز خوى نازک آن سيمبر چندان حذر دارم
ز خوى نازک آن سيمبر چندان حذر دارم
که ياد سر کند دستى که با او در کمر دارم
چو خواهد گشت آخر بيستون لوح مزار من
چه حاصل زين که چون فرهاد دستى در هنر دارم
ز دست کوته من هيچ خدمت برنمى آيد
مگر دستى به آيين دعا از دور بردارم
تو تا رفتى ز پيش چشم، از دل محو مى گردد
اگر صد نسخه از روى تو چون آيينه بردارم
نظر برداشت شبنم در هواى آفتاب از گل
به اميد که من از عارض او چشم بردارم
دل از مهر خموشى برنمى دارد زبان من
وگر نه تيغها پوشيده در زير سپر دارم
جهانى مى دهند از ديدن من آب، چشم خود
اگر چه قطره آبى ز قسمت چون گهر دارم
نمى سازم حجاب پاي، چون طاوس بال خود
که من بر عيب خود بيش از هنر صائب نظر دارم
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده