شماره ٧٥٢: از آن چون زلف ماتم ديدگان ژوليده زنجيرم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از آن چون زلف ماتم ديدگان ژوليده زنجيرم
که چون برگ خزان ديده است روز دست تدبيرم
ز اقليم اثر برگشتن آه من نمى داند
به عنقا مى رساند نسبت خود را پرتيرم
اگر غافل به صيد بيگناهى شست بگشايم
چو زخم تازه خون گردد روان از چشم زهگيرم
بلند افتاده طاق سرگرانى کعبه او را
و گرنه چين کوتاهى ندارد زلف شبگيرم
از آن در جستجوى کام، چرخم در بدر دارد
که از هر در فزايد حلقه ديگر به زنجيرم
ز بس کز دور گردون محنت و غم ديده ام صائب
هلال عيد آيد در نظر چون ناخن شيرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید