شماره ٧٩٧: به اشک از اطلس افلاک داغ شام مى شويم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
به اشک از اطلس افلاک داغ شام مى شويم
به نور دل، سياهى از رخ ايام مى شويم
ز خاموشى بهارى در دل خود چون صدف دارم
که در درياى تلخ از آب شيرين کام مى شويم
لباس کعبه شد از داغ عصيان پرده هاى دل
من از غفلت به ظاهر جامه احرام مى شويم
به ابر نو بهاران نسبت من نيست بينايى
که من از گريه مستانه خط جام مى شويم
هلاک من بود در جلوه مستانه ساقى
به آب خضر دست از جان بى آرام مى شويم
ز پيغام وصالش نيست بيجا گريه تلخم
که قاصد را ز لب شيرينى پيغام مى شويم
به درد آرد دل صياد را از لاغرى صيدم
غبار بال و پر از آب چشم دام مى شويم
همان از طاعت من بوى کيفيت نمى آيد
اگر سجاده خود در مى گلفام مى شويم
ندارد مو شکافى حاصلى غير از پريشانى
ازين خواب پريشان، ديده خود کام مى شويم
همان قدمى کشد چون سبزه از آب روان صائب
ز دل چندان که نقش آرزوى خام مى شويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید