شماره ١٢: همچو عنقا بى نياز عرض ايجاديم ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
همچو عنقا بى نياز عرض ايجاديم ما
يعنى آنسوى جهان يکعالم آباديم ما
کس درين محفل حريف امتياز ما نشد
پرفشانى هاى بى رنگ پريزاديم ما
اشک يا سيم اى اثر از حال ما غافل مباش
با دو عالم ناله خون گشته همزاديم ما
شخص نسيان شکوه سنج غفلت احباب نيست
تا فراموش بخاطرهاست در ياديم ما
نسبت محويت از ما قطع کردن مشکل است
حسن تا آئينه دارد حيرت آباديم ما
محرم کيفيت ما حيرت تشويش نيست
چون فسون نااميدى راحت ايجاديم ما
يوسفستانست عالم تا بخود پرداختيم
در کف شوق انتظار کلک بهزاديم ما
دستگاه بى پر و بالى بهشت ديگر است
ناز مفروش اى قفس در چنگ صياديم ما
آمد و رفت نفس سامان شوق جان کنى است
زندگى تا تيشه بر دوش است فرهاديم ما
بى تردد همچو آب گوهر از جا مى رويم
خاک نتوان شد باين تمکين که بر باديم ما
چون سپندارى دادرس صبرى که خاکستر شويم
سرمه خواهد کفت آخر تا چه فرياديم ما
قيد هستى چون نفس بال و پر پرواز ماست
هر قدر (بيدل) گرفتاريست آزاديم ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید