شماره ١٣: همه عمر با تو قدح زديم و نرفت رنج خمار ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
همه عمر با تو قدح زديم و نرفت رنج خمار ما
چه قيامتى که نميرسى ز کنار ما بکنار ما
چو غبار ناله نيستان نزديم گامى از امتحان
که ز خود گذشتن ما نشد بهزار گوچه دچار ما
چقدر ز خجلت مدعا زده ايم بر اثر غنا
که چو رنگ دامن خاک هم نگرفت خون شکار ما
همه را بعالم بيخودى قدحيست از مى عافيت
سر و برگ گردش رنگ کو که خطى کشد بحصار ما
دل ناتوان بکجا برد الم تردد عاجزى
که چون سبحه هر قدم اوفتد بهزار آبله کار ما
بسواد نسخه نيستى نرسيد مشق تأملت
قلمى بخاک سياه زن بنويس خط غبار ما
صف رنگ لاله بهم شکن مى جام گل بزمين فگن
به بهار دامن ناز زن ز حناى دست نگار ما
برکاب عشرت پرفشان نزديم دست تظلمى
به غبار ميرود آرزو نکشيده دامن يار ما
نه بدامنى ز حيا رسد نه بدستگاه دعا رسد
چو رسد بنبست پا رسد کف دست آبله دار ما
چه خوش است عمر سبکعنان گذرد ز ما و من آنچنان
که چو صبح در دم امتحان نفتد بر آينه بار ما
چمن طبيعت (بيدلم) ادب آبيار شگفتگى
زده است ساغر رنگ و بو بدماغ غنچه بهار ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید