شماره ١٠٦: امشب که بدل حسرت ديدار کمين داشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
امشب که بدل حسرت ديدار کمين داشت
هر عضو چو شمعم نگهى بازپسين داشت
کس وحشت از اسباب تعلق نه پسنديد
دامن نشکستن چقدر چين جبين داشت
از وهم مپرسيد که انديشه هستى
در خانه خورشيد مرا سايه نشين داشت
هر تجربه کارى که درين عرصه قدم زد
ساز دل جمع آنطرف ملک يقين داشت
عمريست که در بند گداز دل خويشيم
ما را غم ناصافى آئينه برين داشت
چون سايه بجز سجده مثالى ننموديم
هموارى ما آئينه در رهن جبين داشت
در قد دو تا شد دو جهان حرص فراهم
زين حلقه کمند امل آرايش چين داشت
از پرده دل رست جهان ليک چه حاصل
آئينه نفهميد که حيرت چه زمين داشت
با اين همه حيرت به تسلى نرسيديم
فرياد که آئينه ما خانه زين داشت
آفاق تصرفکده شهرت عنقاست
جز نام نبود آنکه جهان زير نگين داشت
(بيدل) سر اين رشته به تحقيق نه پيوست
در سبحه و زنار جهانى دل و دين داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید