شماره ١٥٣: بسکه اجزايم چمن پرورده نيرنگ اوست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بسکه اجزايم چمن پرورده نيرنگ اوست
گر همه خونم بجوش شوخى آيد رنگ اوست
کوه تمکينش بود هر جا بساط آراى ناز
ناله دلهاى بيطاقت شرار سنگ اوست
جوهر آئينه وحدت برونست از عرض
هر قدر صافى تصور کرده باشى زنگ اوست
عشق آزاد است اما در طلسم ما و من
آمد و رفت نفس تمهيد عذر لنگ اوست
بى محبت زندگانى نيست جز ننگ عدم
خاک کن بر فرق آن سازى که بى آهنگ اوست
جذبه عشقت شرار از سنگ مى آرد برون
من باين وحشت گر از خود برنيايم ننگ اوست
عمرها شد حيرت از خويشم بجائى ميبرد
آه از رهرو که مژگان جاده و فرسنگ اوست
حسن از ننگ طرف با جلوه نپسنديد صلح
خلوت آئينه ما عرصه گاه جنگ اوست
بر دلم افسون بى دردى مخوان اى عافيت
شيشه ئى دارم که ياد ناشکستن سنگ اوست
کيست زين گلشن برنگ و بوى معنى وارسد
غنچه هم (بيدل) نمى داند چه گل در چنگ اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید