شماره ١٧٣: بهار آئينه رنگى که باشد صرف آئينت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بهار آئينه رنگى که باشد صرف آئينت
شگفتن فرش گلزارى که بوسد پاى رنگينت
عرق ساز حيا از جبهه ات نازد گر دارد
به شبنم داده خورشيدى گهر پرداز پروينت
خجالت در مزاج بوى گل مى پرورد شبنم
بآن طرز سخن يعنى نسيم برگ نسرينت
چه امکانست همسنگ ترازوى تو گرديدن
مگر کوه وقار آئينه پردازد ز تمکينت
نمى چيند بيک دريا عرق جز شرم هموارى
تبسم هاى موج گوهر از ابروى پرچينت
تحير صيد مژگان هم بهشتى در نظر دارد
بزير بال طاوس است دل در چنگ شاهينت
وفا سر بر خط عهدت کرم فرمانبر جهدت
ترحم بنده کيشت مروت امت دينت
زيارتگاه يکتائيست الفتخانه دلها
نگردد غافل از آئينه يا رب چشم حق بينت
بمنع حسرت (بيدل) که دارد ناز خودکامى
شکر هم ميخورد آب از تبسم هاى شيرينت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید