شماره ٢٠٧: تنم زبند لباس تکلف آزاد است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تنم زبند لباس تکلف آزاد است
برهنگى ببرم خلعت خداداد است
نکرد زندگيم يکدم از فنا غافل
زخود فراموشى من هميشه در ياد است
هجوم شوق ندانم چه مدعا دارد
زسينه تا سر کويت غبار فرياد است
چه نقشها که نه بست آرزو بپرده شوق
خيال موى ميان تو کلک بهزاد است
مشو زناله نى غافل اى نشاط پرست
که شمع انجمن عمر روشن از باد است
حديث زهد رها کن قلندرى آموز
چه جاى دانه تسبيح و دام اوراد است
صفاى سينه غنيمت شمار و عشرت کن
که کار تيره دلان چون غبار بر باد است
زسايه مژه او کناره گير اى دل
تو خسته بالى و اين سبزه دست صياد است
غبار هستى من ناله ميدهد بر باد
دگر چه ميکنى اى اشک وقت امداد است
زهست خويش مزن دم که در محيط ادب
حباب را نفس سرد خويش جلاد است
بقيد جسم سبگروح متهم نشود
شرر اگر همه در سنگ باشد آزاد است
نجات ميطلبى خامشى گزين (بيدل)
که در طريق سلامت خموشى استاد است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید