شماره ٢٢٤: جز خون دل زنقد سلامت بدست نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جز خون دل زنقد سلامت بدست نيست
خط امان شيشه بغير از شکست نيست
آرام عاشق آينه پردازى فناست
مانند شعله ئى که زپا تا نشت نيست
خلقى بوهم خويش پرافشان وحشت است
ليک آنقدر رمى که کس از خويش رست نيست
بنياد عجز ريخته رنگ سرکشى ست
در طره ئى که نقش قدم نيز پست نيست
مائيم و سرنگونى از پافتادگى
در وادئى که نقش قدم نيز پست نيست
جمعيت حواس در آغوش بيخوديست
از هوش بهره نيست کسى را که مست نيست
ديوانگان اسير خم و پيچ وحشت اند
قلاب ماهيان تو موج است شست نيست
دل صيد شوق و ديده اسير خيال تست
ويرانه کشوريکه باين بند و بست نيست
عالم فريب ديده عاشق نمى شود
آئينه خيال تو صورت پرست نيست
آسودگى چگونه شود فرش عافيت
پاى مرا که آبله هم زير دست نيست
(بيدل) بساط وهم بخود چيده ام چو صبح
ورنه زجنس هستى من هر چه هست نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید