شماره ٢٥٥: حيرت دميده ام گل داغم بهانه ايست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
حيرت دميده ام گل داغم بهانه ايست
طاووس جلوه زار تو آينه خانه ايست
غفلت نواى حسرت ديدار نيستم
در پرده چکيدن اشکم ترانه ايست
درد سر تکلف مشاطه بر طرف
موى ميان ترک مرا بهله شانه ايست
حسرت کمين وعده وصليست حيرتم
چشم بهم نيامده گوش فسانه ايست
ضبط نفس نويد دل جمع ميدهد
گر فال کو تهى زند اين ريشه دانه ايست
زين بحر تا گهر نشوى نيست رستنت
هر قطره را بخويش رسيدن کرانه ايست
مخصوص نيست کعبه بتعظيم اعتبار
هر جا سرى بسجده رسيد آستانه ايست
آنجا که زه کنند کمانهاى امتياز
منظور اين و آن نشدن هم نشانه ايست
در ياد عمر رفته دلى شاد ميکنم
رنگ پريده را بخيال آشيانه ايست
(بيدل) زبرق وحشت آزاديم مپرس
اين شعله را برامدن از خود زبانه ايست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید