شماره ٢٥٦: خاک غربت کيمياى مردم نيک اختر است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خاک غربت کيمياى مردم نيک اختر است
قطره در گرد يتيمى خشک چون شد گوهر است
موج شهرت در کمين خامشى پر ميزند
مصرع برجسته آهنگى زتار مسطر است
زشتى اعمال دارد برق نفرين در بغل
شاهد حسن عمل را جوش تحسين زيور است
منصب گوهرفروشى نيست مخصوص صدف
هر نوائى کز لب خاموش جوشد گوهر است
از مآل جستجوهاى نفس آگه نيم
اينقدر دانم که سير شعله تا خاکستر است
مهر خاموشيست چون آئينه سرتاپاى من
گر بعرض گفتگو آيم زبانم جوهر است
اين معما جز دم تيغ تو نکشايد کسى
کز هزاران عقده ام يکعقده سوداسر است
مى خروشد عشق از هم ميگدازد پيکرم
نعره شير اين نيستانرا بآتش رهبر است
گر مرا اسباب پروازى نباشد گو مباش
طاير رنگم شکست خاطرم بال و پر است
همچو شبنم در طلسم دامگاه اين چمن
مرغ ما را فيض آب و دانه از چشم تر است
راحت جاويد فقر از جاه نتوان يافتن
خاک ساحل قيمت خود گر شناسد گوهر است
کعبه جو افتاد شوخيهاى طاقت ورنه من
هر کجا از پا نشينم آستان دلبر است
جوش دانش اقتضاى صافى دل ميکند
خانه آئينه را جاروب زلف جوهر است
مرگ را در طينت آسوده طبعان راه نيست
آتش ياقوت (بيدل) ايمن از خاکستر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید