شماره ١٥: گلگونه چه حاجت بود آن روى نکو را؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گلگونه چه حاجت بود آن روى نکو را؟
با پيرهن گل نبود کار، رفو را
در کوتهى دست نهفته است درازى
زنهار به يک دست مگيريد سبو را
در مردم بى مغز سرايت نکند حرف
رنگين نکند باده گلرنگ کدو را
فيض دم خط چون دم صبح است سبکسير
از دست مده فصل بهاران لب جو را
در دامن گل همچو سپندست بر آتش
ديده است مگر شبنم گل آن بر رو را؟
بر خاطر درياست گران، باد مخالف
در مجلس مى راه مده عربده جو را
از حرف، لب هرزه درايان نتوان بست
خاموش کند گوش گران بيهده گو را
صائب چه خيال است شود خرده زر جمع؟
تا غنچه صفت تنگ نگيرند گلو را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید