شماره ١٦: فانوس حجاب است چراغ سحرى را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
فانوس حجاب است چراغ سحرى را
دامن به ميان بر زده بايد سفرى را
در دامن منزل نبود بيم ز رهزن
همراه چه حاجت سفر بى خبرى را؟
درياب اگر اهل دلي، پيشتر از صبح
چون غنچه نشکفته نسيم سحرى را
سختى رسد از چرخ به نازک سخنان بيش
با سنگ سر و کار بود شيشه گرى را
از بى ثمران باش که چون سرو درين باغ
سرسبزى جاويد بود بى ثمرى را
بيهوده فلک کار به دل تنگ گرفته است
از شيشه شکستى نرسد بال پرى را
شد ترس من از نامه اعمال فزون تر
تاريکى شب بيش کند بى جگرى را
نتوان به سپر برد کجى از گهر تيغ
عينک ندهد فايده اى کج نظرى را
بس جاى که آهستگى آنجاست درشتى
بى پرده کند نرمى گفتار، کرى را
تا صاحب فرزند نگردي، نتوان يافت
در عالم ايجاد، حقوق پدرى را
صائب به جز آشفتگى دل ثمرى نيست
در دايره چرخ، پريشان نظرى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید