شماره ٧٧: اوست روشندل که با چندين زبان چون آفتاب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اوست روشندل که با چندين زبان چون آفتاب
باشدش مهر خموشى بر دهان چون آفتاب
مى تواند شهپر توفيق شد ذرات را
هر که گردد در طلب آتش عنان چون آفتاب
خوبى پا در رکاب مه ندارد اعتبار
اى خوش آن حسنى که باشد جاودان چون آفتاب
خاک را زر، سنگ را ياقوت رخشان مى کند
هر که قانع شد به يک قرص از جهان چون آفتاب
گنج هاى بيکران غيب در فرمان اوست
هر که را دادند دست زرفشان چون آفتاب
تا دل گرم که گردد مشرق اقبال او
نور داغ عشق نبود رايگان چون آفتاب
از فروغ خود خجل چون شمع در مهتاب باش
گر به نور خود کنى روشن جهان چون آفتاب
هر که را صائب دل گرمى کرامت کرده اند
بر همه ذرات باشد مهربان چون آفتاب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید