شماره ٨٦: پا منه زنهار بى انديشه در جاى غريب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
پا منه زنهار بى انديشه در جاى غريب
توسن سرکش خطر دارد ز صحراى غريب
بى بصيرت از سفر کردن نگردد ديده ور
کورى اعمى مثنى گردد از جاى غريب
مردم بالغ نظر چشم از جهان پوشيده اند
مى برد اطفال را از جا تماشاى غريب
دل که باغ دلگشاى روح بود از سادگى
وحشت آبادى شد از نقش تمناى غريب
از غبار خط فزون شد شوخى آن چشم مست
وحشت آهو شود افزون ز صحراى غريب
از غبار آيينه دل را کند روشنگرى
هر که گرد غربت افشاند ز سيماى غريب
عاشقان را بر حرير عافيت آرام نيست
خاکساران راست خار پيرهن جاى غريب
رشته عمرش نبيند کوتهى از پيچ و تاب
هر که چون سوزن برآرد خارى از پاى غريب
ملک تن را نيست در مهمانسراى روزگار
لشکر بيگانه اى غير از خورش هاى غريب
مى شود زير و زبر از لشکر بيگانه ملک
دست کوته دار صائب از خورش هاى غريب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید