شماره ١٧٢: دل چنين زار و نزار از اختر بد گوهرست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل چنين زار و نزار از اختر بد گوهرست
شعله لاغر اين چنين از چشم تنگ مجمرست
نيست غافل گلشن از احوال بيرون ماندگان
رخنه ديوار بهر مرغ بى بال و پرست
من که دارم تکيه بر شمشير چون سازم، که چرخ
غوطه در خون مى دهد آن را که از گل بسترست
بس که رم خورده است از معموره عالم دلم
ديده روزن به چشم من دهان اژدرست
مى خورم چون موج حسرت غوطه در بحر سراب
آب حيوان از تغافل هاى خشک من ترست
ما که از دل خارخار جاه بيرون کرده ايم
بوته خارى به فرق ما به از صد افسرست
سبزه زنگار چار انگشت بر آيينه ام
بهتر از کوه گران منت روشنگرست
کرده ام قطع نظر از گرم و سرد روزگار
بى نياز آيينه ام از صيقل و خاکسترست
آفتاب هر کسى از مشرقى آيد برون
مى پرستان را دهان شيشه مى خاورست
چون نگردد هر سر مو مشرق آهى مرا؟
شعله جواله خونين دل مرا در مجمرست
چون لباس ارغوان رنگش نباشد داغ داغ؟
لاله را در پيرهن از رشک رويت اخگرست
مى چکد شهد حلاوت صائب از گفتار تو
طوطى کلک ترا منقار گويا شکرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید