شماره ٢٢٢: نيست يک تن در جهان گويا، اگر گويا دل است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست يک تن در جهان گويا، اگر گويا دل است
چشم بينا پرده خواب است اگر بينا دل است
هست از وحدت خزان و نوبهار او يکى
بوستان آفرينش را گل رعنا دل است
هيچ جا چون شعله جواله اش آرام نيست
خاک دامنگير آن سرو سهى بالا دل است
مى نمايد پست اگر در ديده کوتاه بين
پيش ارباب بصيرت، عالم بالا دل است
با تن آسانى ميسر نيست اهل دل شدن
هر که شب از غنچه خسبان است سر تا پا دل است
از تجلى طور چون مجنون بيابانگرد شد
آن که پا برجاست پيش جلوه ليلا، دل است
بيغمان را گر بود ميخانه باغ دلگشا
عاشقان را چشم پر خون ساغر و مينا دل است
خسروان را گر بود شبديز و گلگون زير ران
اهل معنى را براق آسمان پيما دل است
بزم بى دردان اگر روشن ز شمع است و چراغ
گوهر شب تاب ما در ظلمت شبها دل است
دل به درياکردگان را زورقى در کار نيست
موج را بال و پر پرواز در دريا دل است
دل قوى چون شد، نينديشد ز موج حادثات
لنگر آرامشى گر دارد اين دريا دل است
گوشه امنى که از سيل حوادث ايمن است
بى گزند چشم بد صائب درين دنيا دل است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید