شماره ٢٦٠: در بيابانى که خارش تشنه خون خوردن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در بيابانى که خارش تشنه خون خوردن است
پاى در دامن کشيدن گل به دامن کردن است
رزق ما چون شبنم از رنگين عذاران چمن
با کمال قرب، دندان بر جگر افشردن است
چون صدف دامن گره کردن به دامان گهر
در گريبان دشمن خونخوار را پروردن است
خو به عزلت کن که در بحر پر آشوب جهان
گوشه گيرى کشتى خود را به ساحل بردن است
معنى نازک به آسانى نمى آيد به دست
پيچ و تاب جوهر هر شمشير از خون خوردن است
عمر در تمهيد اسباب سفر ضايع مکن
توشه اى گر هست راه عشق را، دل خوردن است
نيست راهى از دل و دين باختن نزديکتر
در قمار عشق هر کس را که ميل بردن است
سر به جيب خامشى بردن درين آشوبگاه
از خم چوگان گردون گوى بيرون بردن است
از تأمل پايه معنى به گردون مى رسد
سرفرازى نخل را صائب ز پا افشردن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید