شماره ٢٦١: وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است
پايکوبى زندگى را در ته پا کردن است
جوش بيتابى زدن در آتش وجد و سماع
شيره جان را ز درد تن مصفا کردن است
محمل جان را به منزل بى قرارى مى برد
بادبان کشتى دل دست بالا کردن است
در طريق عشق سستى سنگ راه سالک است
ساحل اين بحر خونين دل به دريا کردن است
مذهب و مشرب به هم آميختن چون عارفان
در فضاى مهره گل، سير صحرا کردن است
صرف دنيا کردن اوقات عزيز خويش را
ماه کنعان را به سيم قلب سودا کردن است
هيچ کارى برنمى آيد ز پاى آهنين
قطع راه عشق در قطع تمنا کردن است
در هواى سيم و زر دل را پريشان ساختن
بهر کاغذ باد، مصحف را مجزا کردن است
سير بازيگاه عالم طفل طبعان مى کنند
چشم حق بين را چه پرواى تماشا کردن است؟
پى به کنه خويش بردن کار هر بى ظرف نيست
خودشناسى بحر را در قطره پيدا کردن است
مرگ از قطع تعلق ناگوار طبعهاست
فقر زهر نيستى بر خود گوارا کردن است
خودپسندى در به روى خود برآوردن بود
بيخودى پيش از سفر خود را مهيا کردن است
جمع کردن از پريشانى حواس خويش را
از پى صيد معانى دام پيدا کردن است
تا درين ماتم سرا چون گل نظر وا کرده ايم
عشرت ما خنده بر اوضاع دنيا کردن است
سينه را از درد و داغ عشق گلشن ساختن
پيش ما صائب زمين مرده احيا کردن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید